• وبلاگ : *آواي ققنوس*
  • يادداشت : مطالب عشقولانه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آفتاب 

    سلام الهام خانوم واست نظر ميدم هم به خاطر وبلاگ قشنگت و هم بخاطر اينكه بهت بگم ما چقدر با هم تفاهم داريم اخلاق شما دقيقا كژي برابر اصل اخلاقه منه هميشه موفق باشي باي باي

    عاشقي چونين است اي محبوب من، عاشقي چونين است
    آه از عشق اي محبوب من، آه از عشق
    و دستم را در آغوش گرفتي اي محبوب من و قدم برداشتيم
    زير نور ماه، تا صبح ترانه خوانديم و بيدار مانديم و سخنها گفتيم
    و در اوج سخن، کلام بازماند
    و عجب نيست كه من در دستان عشق تو گرفتارم
    و آه از عشق اي محبوب من، آه از عشق
    در برم گرفتي و قدم برداشتيم، و شادماني در بر ما بود
    و هر دو فراموش كرديم اي محبوب من كه تو كيستي و من كيستم
    من مي پنداشتم كه عشق ما هزاران هزار سال زنده خواهد بود
    و تو ماندي و با تو تمام دنيا در دستان من بود
    و من به عشقم فرمان دادم تا تو را بگويد كه: فرمان از آن توست اي نور چشمانم!
    و در اوج سخن، کلام بازماند
    و عجب نيست كه من در دستان عشق تو گرفتارم
    آه از عشق اي محبوب من، آه از عشق
    هراسانم، گام بر مي دارم و هراسانم
    دست من در دست توست و من هراسانم
    هراسان شادماني قلبم
    هراسان اشتياق و عشقم
    چندين مرتبه تو را گفتم
    آن هنگام که غرقه شادي بوديم
    اي محبوب من! به تو گفتم
    من تاب اين شادماني را ندارم
    و تاب شيريني اين شادماني را نيز
    هراسانم كه شبي يا روزي
    تو را در آغوش عشق خويش نيابم
    و تو مي روي و از من دور مي شوي
    و در آن زمان محبوب من! مرا گفتي:
    دنياي من از وجود تو مالامال شده
    و در اوج سخن، کلام بازماند
    و عجب نيست كه من در دستان عشق تو گرفتارم
    آه از عشق اي محبوب من، آه از عشق
    مرا در آغوش گرفتي اي محبوب من و بعد پرواز کردي
    از من گذر کردي و قلب من گم شد، گم
    و مرا گفتي روز ديگر باز خواهم گشت، من باز خواهم گشت
    و من آرزومندانه به انتظارت ماندم
    و خانه را با گل سرخ با شوق با مهر با ترانه...
    با شمعهايي فروزان، با كلماتي فراتر از زبان خويش آراستم
    آنها را براي تو آراسته ام اي محبوب من، وقتي که باز گشتي
    با سخناني دلنشين و شيرين به گفتگو نشستيم
    و با نور شمع من و تو آب شديم ، من وتو در وجود هم آب شديم
    و شيريني دوست داشتن را با هم چشيديم
    و در آن دم كه تو را يافتم اي محبوب من، مانند گردبادي
    گلها را کنار زدي و شمع را خاموش كردي اي محبوب من
    و نغمه هاي دلنشين را آهنگ قطرات اشك پر کرد اي محبوب من!
    و در اوج آرامش، آرامشم تباه شد
    و عجب نيست كه من در دستان عشق تو گرفتارم
    آه از عشق اي محبوب من، آه از عشق ?
    سلام
    خيلي جالب بود
    خواستم بپرسم اين مطالب رو از خودتون مينويسيد؟
    به هر حال خيلي قشنگه

    وقتي عاشق مي شوي
    حسي گرم را در وجودت احساس مي كني
    دوباره بودن و دوباره زندگي كردن را
    با ذره ذره وجودت احساس مي كني
    و حديث عاشقاي را بر دلت با خطي جاودانه مي نويسي

    دلم تنگ است ،دلم تنگ لالايي باران است و دستي كه شايد روزي از سر لطف گيسوانم را بيارايد.