خدایا
امر کن ارکس سمفونی آسمانت برای این رند شراب خواره مست بنوازد که این رقاصه می خواهد تا ابدالاباد برای تو - فقط برای تو و نه کس دیگر - برقصد .

خدایا
شراب آسمانیت مست می کند . مرا بی شراب مگذار . مست کردی هرگز به عقل برنگردان . مرا با عاقلان کاری نیست . من مستی می خواهم و بی خبری و دیوانگی . مرا با عاقلان کاری نیست . بهشت بهای عقلشان . راه جهنم آسمانی کجاست ! خدایم بهشت به بهانه ای می دهد . خدایم مرا عاشقانه دوست دارد حتی اگر لایق پرستشش نباشم . پرستش توفیقیست برای آسمانیان نه بهای بهشت و تقسیم اراضی و معامله های پایاپای .

ای آسمانیان
در پیمانه من شراب ناب بریزید . بی می ناب نمی توانم . مرا پرواز بیاموزید . مرا با مکتب زمین کاری نیست . با مکتب زمین کافر شدم . مرا با آسمان آشتی دهید . می خواهم پرواز کنم .

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام».یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم.فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامه‌ش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه می‌دونی؟من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند کشیدم وزیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام».حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام

ما که بختمون از اول بخت بد بیاری بود

اخر روزای خوبمون که گریه زاری بود

روزای بد میرن و روزای بدتر میان

از دل غمزده ی من نمیدونم چی میخوان

روزگار چرخید و من اسیر درمان شدم

توی بد بیاریام راهیه زندان شدم

خلاصه ای روزگار خنجرتو به ما زدی

ولی من با این غزل میگم که اشتباه زدی

حالا اشک خون به چشم اینو واسه تو میخونم

الهی دستت بشکنه که خنجرت خورد به جونم