برو بچه های ارزشی
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
بزرگترین منبع کدهای جاوا اسکریپت
*فونیکس* - *آوای ققنوس*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
*آوای ققنوس*
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
آسمانها و زمین و فرشتگان و شب و روزبرای سه کس آمرزش می طلبند : دانشمندان و دانشجویان و سخاوتمندان [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
به قلم: *فونیکس*:: 89/3/29:: 8:28 عصر
نیم نگاهی به ضوابط پوشش در دانشگاه‌های جهان که قاطبه آنها جزو دانشگاه‌های کشورهای سکولار هستند نشان می‌دهد ضوابط این کشورها بعضاً سخت‌گیرانه‌تر از ضوابط در دانشگاه‌های اسلامی است.

دانشگاه ایالتی فلوریدا: برای دانشجویان فاقد پوشش مناسب نمره "صفر " لحاظ می‌شود


دانشکده آلن آمریکا: جویدن آدامس و پوشیدن "تی‌شرت " مجاز نیست


دانشگاه لانگ‌وود آمریکا: هرگونه لباس بدن‌نما، "لی " و کفش‌های "صندل " ممنوع است


مؤسسه فناوری جورجیا آمریکا:پوشیدن "تی‌شرت " و لباس‌های وسوسه‌انگیز ممنوع است


دانشگاه ایالتی جنوب غربی میسوری آمریکا: آرایش نامناسب مو غیرقابل قبول است


دانشگاه آلاباما آمریکا: لباس‌های جین و تی‌شرت مناسب نیستند


دانشگاه آلورنیا آمریکا: جویدن آدامس، لاک‌زدن ناخن و پوشیدن تی‌شرت مجاز نیست


دانشگاه ایالتی لویزیانا آمریکا: آرایش و مدل‌ موی افراطی مجاز نیست


دانشگاه بریگهام آیداهو:لباس چسبان و آرایش عجیب و غریب ممنوع است


دانشگاه ایالتی آرکانزاس آمریکا: لباس‌ها نباید کوتاه، سوراخ‌دار، خمره‌ای و بدن‌نما باشند


دانشگاه ایالتی پن آمریکا: پوشیدن لباس‌‌های لی و بدن‌نما ممنوع است


دانشگاه آدامز آمریکا:‌ استفاده از عینک‌دودی، آدامس و تنباکو ممنوع است


دانشگاه استمپ فورد بنگلادش:پوشیدن "تی‌شرت " و شلوار جین مجاز نیست


دانشگاه لایبرتی آمریکا: موی "دم‌اسبی " و هرگونه پوشش تنگ و مخالف عفت ممنوع است


دانشگاه لومالیندا آمریکا: "تی‌شرت " و لباس‌های "لی " مجاز نیست


دانشگاه هاردین سیمونز آمریکا: لباس "لی " برای دختران و شلوارهای تنگ ممنوع است


دانشگاه کنت انگلستان:از پوشیدن لباس مذهبی مانند روسری استقبال می‌شود


دانشگاه مجامع الهی جنوب غربی آمریکا: لباس‌های لی سنگ‌شور مجاز نیست


دانشگاه سنت لوئیس آمریکا: پوشیدن "تی‌شرت " و لباس‌های "لی " مجاز نیست


دانشگاه آتلانتیک فلوریدا آمریکا: رنگ کردن مو مجاز نیست


در آخر به یاد دانشگاه خودم افتادم و این جمله رو زمزمه کردم دانشگاههایی غیر از ایرانم آرزوست


منبع :http://www.arzeshiha.parsiblog.com/

 

...........................................................................................................................................................

آه! ایران به کجا میرود .......

چشم هایتان را باز کنید که جوانان را نابود کردند



  • کلید واژه :

  • به قلم: *فونیکس*:: 89/3/20:: 3:29 عصر

    دانش آموز در مقابل ساختمان شانصد طبقه ای ایستاده نا گهان جسم کوچکی را از جیبش بیرون می آورد و دکمه نارنجی رنگ وسط آن را فشار می دهد و به طبقه یکی مونده به آخری می رود ...دانش آموز عینک آبی رنگش را بیرون می آورد وقتی آن را مقابل چشمش میگذارد بله داخل کلاس را می بیند که معلم در حال تدریس به دانش آموزان است مثل این که تاریخ است ... دانش آموز به سرعت شیشه ای را از کیفش بیرون می آورد نه اون شیشه نیست کتابشه .... سریع درس تاریخ رو مییاره بله امروز درس تلخ ترین حادثه تاریخی بشر رو دارن ... دانش آموز وارد کلاس می شود .... معلم : درس به این مهمی ، کجا بودی تا حالا ؟  دانش آموز : متاسفم بند کفشم مداراش دچار اختلال شده بود بسته نمی شد به ناچار با دمپایی مادر بزرگم اومدم ،بع..د.... معلم :خیلی خوب بشین...جلسه بعد ازت مپرسم یادت باشه حجم درس 2 گیگه....

    جلسه بعد ؛

    معلم : خوب برای شروع یه سوال ساده ازت می پرسم ....هولناک ترین و دهشتبار ترین حادثه ای که روی زمین اتفاق افتاد چی بود؟ قربانیان این حادثه کیا بودن ؟ زندگی نامه یکی از اونها رو مختصر بگو ؟

    دانش آموز : اااااااااااااا ، حمله غزمیت ها آقا ؟ ... نه نه ..... برخورد 12589635شهاب سنگ به فاصله 100 متر از هم که خوشبختانه همه اش توی قاره آمریکا خورد ...... آهان راستی این نبود خروج ماهواره زوگوشوچونت از مدار بود که به  خونه یکی ازهموطنانمون در مریخ خورد...شاید هم ...منفجر شدن خورشید توی قرن 30 باشه ... آهان تخریب لایه اوزون در لایه استراتوسفر به طور تمام و کمال در قرن20 ...(هزاران جوابی که دانش آموز گفت و من نگفتم ....!)

    معلم : بس کن غزمیت کتکله این حادثه به این مهمی رو تو بلد نیستی می خوای بگم دوباره تاریخ تکرار بشه ....

    جواب سوال اینه : تلخترین حادثه تاریخی امتحانات نهایی خرداد ماه قرن 14 هجری خورشیدی است که از دانش آموزان و داوطلبان آزاد در سال 1389 گرفته شد قربانیان این حادثه سخت ترین امتحا ن های نهایی رو تجربه کردن عده به علت فشار های قومی و قبیله ای جان باختند و عده ای نیز تصریح کردند ما خودکشی میکنیم که البته این ادعا در تاریخ مجهول مانده ...بدترین درد قربانیان آن بود که کسی آنها را درک نمیکرد حتی آقا ضیاء که مدعی بود من می فهممتون آقا ضیاء همان مجری گزینه جوان بود که فکر میکرد خیلی باحاله آخرشم فکر کنم توسط یه خارجی دزده شد که عواقب کارش رو باید در کتاب های غیر درسی مطالعه کنید

    اما زندگی نامه یکی از اونها که اسمش درست چاپ نشده اما اسم مستعارش فونیکسه بدین شرح بوده فونیکس شاگرد باهوش و خلاقی بود برخلاف اکثر همسن و سالانش در فعالیت های خارج مدرسه و درس و کارهای نه چندان مورد علاقه اش مبادرت می ورزید فونیکس شب ها فقط یک یا دوساعت شاید هم سه ساعت می خوابید و روز ها امتحان میداد و زندگی اش زهر مار شده بود که عاقبتش را باید در کتاب های تاریخی دیگر بخوانید

    و اما تو ای کتکله تو اخراجی!!!!! 

     



  • کلید واژه :

  • به قلم: *فونیکس*:: 89/2/21:: 3:53 عصر

    من به قشر عشایر عشق می ورزم .

    حفظ اصالت رو از آنها بیاموزیم.

    سخت کوشی

    زندگی سالم

    هنرمندی



  • کلید واژه :

  • به قلم: *فونیکس*:: 89/1/7:: 10:25 عصر

    فردوسی عجم را زنده نکرد!

    فردوسی

    آیا می دانستید که به جز شمار اندکی از پژوهشگران، همه ی فارسی زبانان و فارسی دانان، و همه ی مردم ایران، به نادرستی بر این باورند که بیت:

     

    «بسی رنج بردم در این سال سی          

                            عجم زنده کردم بدین پارسی»

     

    سروده ی شاه سخن، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی است؟

     

    جمله‌ی «عجم زنده کردم بدین پارسی«نیمه‌ی دوم بیتی بسیار مشهور (« بسی رنج بردم در این سال سی/ ...») و زبانزد ِ خاص و عام است. این بیت، در هیچ یک از دست ‌نوشت ‌های کهن شاهنامه ، در متن بنیادین (اصلی) نیامده و تنها در زمره‌ی بیت‌های نسبت داده شده به فردوسی در «هجونامه»ی  برساخته به نام او دیده ‌می‌شود. کلیدواژه‌ی معنا شناختی‌ ِ این بیت، واژه‌ی «عجم» است که در «فرهنگ وُلف»، تنها چهار کاربرد از آن در سراسر شاهنامه، به ثبت رسیده ‌است: یکی در «گشتاسپ‌نامه‌ی دقیقی» (مُل، ج 4، برگ 214، = مسکو، ج 6، برگ 120، = خالقی‌مطلق، دفتر 5، برگ 150، دیگری در بیت 34 از 45 بیت ِ « ستایش ‌نامه‌ی محمود» در آغاز ِ « روایت پادشاهی‌ اشکانیان» (مُل، ج 5، برگ 135، = مسکو، ج 7، برگ 114، = خالقی‌مطلق، دفتر 6، برگ 137 )، سومین آن ها در پایان ِ « روایت پادشاهی‌ ِ یزدگرد سوم » (مُل، ج 7، برگ 252، = مسکو، ج 9، برگ 382،  = خالقی‌مطلق، دفتر 8 ، برگ 487) و سرانجام، چهارمین مورد در بیت ِ آمده در «هجونامه»ی آن چنانی که پیش تر، بدان اشاره ‌رفت.

     

     فردوسی

    چنان که می‌بینیم، یک مورد از این بسامد های چهارگانه‌ی واژه‌ی «عجم» – که وُلف بدان‌ها اشاره‌می‌کند – در میان بیت‌های سروده‌ی دقیقی و افزوده بر شاهنامه است که حساب ِ سراینده‌اش را باید از فردوسی جداشمرد و مورد دیگر در  « هجونامه» جای ‌دارد – که همه‌ی شاهنامه‌شناسان ِ روشمند این روزگار در ساختگی و افزوده‌ بودن  آن، همداستانند – و تنها دو کاربرد آن در سرآغاز «روایت پادشاهی‌ اشکانیان» و پایان«روایت پادشاهی‌ یزدگرد سوم »، سروده‌ی فردوسی است و این هر دو نه در ساختار متن بُنیادین شاهنامه؛ بلکه در میان بیت‌هایی جای‌دارد که استاد ِ توس، آگاهانه و به خواست ِ پاس داشتن ِ حماسه‌ی بزرگش از گزند محمود ِ فرهنگ ستیز و کارگزارانش – ناگزیر و با اکراه – بر متن اثر  خویش افزوده‌است و بایستگی‌های سخن ‌گفتن با و یا درباره‌ی کسی همچون محمود، «یمین»ِ (دست ِ راست ِ) دولت ِ خلیفه‌ی ایران ستیز ِ بغداد را نیز می‌ شناسیم. پس، هرگاه گفته‌شود که دشنام ‌واژه‌ی «عجم»در متنِ شاهنامه‌ی فردوسی هیچ کاربُِردی ندارد، گزافه‌گویی نیست.

     

    چنین می‌نماید که واژه‌ی «عجم»به دلیل بار منفی و مفهوم اهانت بار و ریشخند آمیزی که در اصل داشته (گنگ، لال) – و عرب‌ها [برای نخستین بار پس از بنی امیه، آریا ادیب *] آن را در اشاره به ایرانیان و دیگر قوم‌هایی که نمی‌توانستند واژه‌های عربی را مانند خود آنان بر زبان آورند – به کار می‌بردند، در ناهمخوانی‌ آشکار با دیدگاه فرهیخته‌ی ایرانی،‌ فردوسی بوده و نمی‌توانسته‌است در واژگان ِ شاهنامه‌ی او جایی داشته ‌باشد و تنها در سده‌های پس از او – که بار وَهن ‌آمیز این دشنام واژه فراموش‌شده ‌بوده است – بیت ِ «بسی رنج‌بُردم ...» با دربرگیری ‌ِ این واژه به فردوسی نسبت داده‌ شده‌ است و از آن زمان تاکنون بسیاری از کسان، آن را اصیل شمرده و حتا مایه‌ی فخر شمرده و در هر یادکردی از فردوسی و شاهنامه، آن را با آب و تاب تمام و هیجان زدگی، بر زبان آورده یا بر قلم رانده‌ و نادانسته، نکوهش را به جای ستایش برای ملت و تاریخ و فرهنگ خود، پذیرفته‌اند!

    سازنده‌ی این بیت، سخن ِ راستین شاعر را در پیش چشم داشته‌ که گفته‌است:

     

    «من این نامه فرّخ ‌گرفتم به فال / بسی رنج ‌بُردم به بسیار سال».

     

    حکیم ابوالقاسم فردوسی

    آن‌گاه در حال و هوای ذهنی‌ خود و بیگانه با نگرش ِ فرهیخته‌ی ایرانی‌ حماسه‌سرای بزرگ و سرافراز، چنین سخن ِ خوار انگارانه و کوچک ‌شمارانه‌ای را پرداخته و – با این خام اندیشی که اشاره به « رنج ‌بُرداری‌ سی‌ساله »ی شاعر می‌تواند پرده‌ی پوشاننده‌ی دشنام واژه‌ی «عجم» باشد – همانند ِ وصله‌ی ناهم رنگی بر جامه‌ی زرْبفت و گران ‌بهای گفتار ِ گوهرین ِ خداوندگار  زبان فارسی‌ دَری، پیوند زده‌ است.

     

    گفتنی‌ست که در روزگار ما، دانشمند بزرگ ایران شناس و شاهنامه‌پژوه آلمانی فریتز وُلف، با هوشمندی و آگاهی‌ تمام، بیت ِ راستین فردوسی «من این نامه فرّخ گرفتم به فال / بسی رنج ‌بُردم به بسیار سال»ا پیشانه ‌نوشت ِ اثر  ماندگار و ارزشمند خود، فرهنگ واژگان شاهنامه کرده‌است. می‌دانیم که دو سده پس از خاموشی‌ استاد توس، چکامه‌سرای نامدار، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، در یکی از سروده‌هایش گفته‌است: «هنوز گویندگان هستند اندر عجم / که قوّه‌ی ناطقه، مدد ازیشان بَرَد! » یعنی، از یک سو دشنام واژه‌ی «عجم» را به منزله‌ی عنوانی برای نامیدن قوم و مردم خود پذیرفته و از سوی دیگر، خواسته ‌است در صدد ِ جبران آن اهانت تاریخی به ایرانیان برآید و سر ِ آزادگی و غرور برافرازد که ملت ِ او «گنگ» نیستند و «گوینده»اند و همین به ناسزا «گنگ ‌خواندگان» چنان «گویندگان»ی را در دامان خویش می‌پرورند که هنوز هم «قوّه‌ی ناطقه» از ایشان «مدد می‌بَرَد».

     

    فردوسی ؛ نمایشنامه نویسی که کشف نشده

    اما امروز در روی‌کرد و برخورد با گذشته‌ی نابه‌سامان تاریخی‌مان و آن همه ناروا که ایران‌ ستیزان ِ بیگانه و «خودی» بر ما رواداشته‌اند، دیگر جای کوتاه‌آمدن و سازش ‌کاری و سخن در پرده گفتن و پی روی چشم بسته از رهنمود ِ فریبنده و گمراه‌کننده‌ی «رَه چُنان رَو که رَه رََوان رفتند!» نیست. هنگام آن رسیده‌است که همه‌ی گذشته‌ی تاریخی و فرهنگی‌مان را آشکارا و بی‌پروا به کارگاه ِ نقدی فرهیخته ببریم و از «چراگفتن» و «شک‌ ورزیدن» و «باز اندیشیدن» در هیچ اصل و باوری، پروا و پرهیزی نداشته‌باشیم.

     

    در مورد درون ‌مایه‌ی این یادداشت، از «عام» توقعی نیست که بداند این بیت با همه‌ی بلند آوازگی‌ و نمود ِ فریبنده و کاربُرد گسترده‌اش، سروده‌ی فردوسی نیست و دشنام ‌واژه‌ی‌ «عجم» جایی در واژگان متن شاهنامه ندارد. اما «خاص» چرا بی هیچ پشتوانه‌ی دست ‌نوشت شناختی و بدون ژرف ‌نگری در درون مایه‌ی ایران ‌ستیزانه و اهانت آمیز آن، انتسابش به استاد توس را پذیرفته و در همه جا به منزله‌ی سخنی افتخارآمیز و غرورانگیز می‌خواند و می‌نویسد تا جایی که در یک نشست ِ شاهنامه‌پژوهی‌ ویژه‌ی گرامی‌داشت شاعر نیز، آن را عنوان ِ یک سخن‌رانی قرارمی‌دهد؟ دیگر چه بگویم؟ «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!» 

     

     جلیل دوستخواه

    تنظیم : بخش ادبیات تبیان



  • کلید واژه :

  • به قلم: *فونیکس*:: 88/12/28:: 10:20 عصر

    وقتی این خاطره رو از پروفسور حسابی خوندم واقعا شوکه شدم .... خیلی زیباست!!!

    حتما بخونید!

     

    در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین ??دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن ??هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد...

     

    آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن ??هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."

     

    بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.

     

    آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی ? انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه ??هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان ??? سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از ??هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

     

    خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.

    تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.com

    خدایا :

    امسال برایم از یک هفته و یک روز هم کوتاه تر بود آنقدر کوتاه که از کمی فرصت هایم گریه ام میگیرد .

    انگار همین دیروز بود بعد از ظهر، در آرامگاه شهدا سال 88 را آغاز کردم و رهبرم دعا برای ظهور امام زمان کردند و ما هم آمین گفتیم .... اما حجتت هنوز  نیامده است .... پروردگار! سخت ترسانم از گذر عمر.... زمان ، همچون طوفانی دستان ما را گرفته و با خود می برد و ما غرق در غفلت...

    اللهم عجل لولیک الفرج

    و آی عشق اَدرکنی



  • کلید واژه :

  • <   <<   6   7   8   9   10   >>   >


    257338:کل بازدید
    22:بازدید امروز
    4:بازدید دیروز
    پیوندهای روزانه
    فونیکس کیه؟
    *آوای ققنوس*
    هستم یا نیستم

    یــــاهـو

    لوگوی خودم
    *آوای ققنوس*
    لوگوی دوستان


















































    لینک دوستان

    عاشق آسمونی
    نگاهی به اسم او
    چون دلارام می زند شمشیر...............سر ببازیم ورخ نتابیم
    بندیر
    ابوحامد
    شب و تنهایی عشق
    روانشناسی آیناز
    آوای قلبها...
    یادداشتها و برداشتها
    رنگارنگه
    نور
    خط سوم
    بهونه های بارونی
    موعود
    خط بارون
    شریعت پاینده
    کوله پشتـــــــــــــــــــــی
    برو بچه های ارزشی
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    عاشق دلباخته
    امیدزهرا
    نازی
    عشق من هیچ وقت تنهام نزار
    دکتر علی حاجی ستوده
    کشکول
    انا مجنون الحسین
    السلام علیک یا امام الرئوف
    آخرین منجی
    اسلحه پر
    بیا تو حالشو ببر
    خلاقیت
    اختلالات روانی اضطراب خشم افسردگی...
    دوست داشتنی ها
    دهشک(ده اشکانیان)
    سرگیجه
    سرگیجه
    دیــار عـاشقـان
    وبلاگ خودرازیباترازانچه که هست کنید
    نامه ی زرتشت
    ● باد صبا ●
    نیار یعنی آرزو
    سلطان عشق
    کابووس
    مسیح اندیمشک
    پرواز
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    (جزر و مد)
    صدرا
    شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
    برای خدا و تنهایی هام
    انتظار
    به سوی حقیقت
    گل یخ
    شیفته
    نـو ر و ز
    کلبه تنهائی من
    Lovely
    ??? در جستجوی عشق برتر ???
    یوسف
    desperado bug
    ترنم باران
    جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms
    ساغر
    به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
    سینا گیتاریست
    سودای مهتاب
    نوکران مولا
    حرف و حدیث های دو مهندس
    سپیدار
    امیر امینی
    رقص در غبار
    دل مجنون
    حسین اکبری
    . این وبلاگو همینطوری لینک کردم
    امین
    هرگز عاشق نشو

    تست خودکار سرعت اینترنت شما
    شمیم یار
    غزه
    غزه را آزاد کنید
    لعنت بر ما
    از رهبر چه می دانید ؟

    فریاد بی صدا
    دسته بندی یادداشت ها
    دست نوشته های من[45] . رهبرم[2] . سیاسی[2] . عید[2] . غزه[2] . فلسطین - غزه . مذهبی . مولانا . وظیفه . ولادت . شعر . gazza . آموزش . پزشکی . خبر . خبر روز . خدا . خیلی خواندنی .
    بایگانی
    گل سرخ 1
    گل سرخ 2
    گل سرخ3
    گل سرخ4
    گل سرخ5
    گل سرخ 6
    گل سرخ7
    گل سرخ8
    گل سرخ9
    گل سرخ10
    گل سرخ11
    گل سرخ12
    گل سرخ13
    گل سرخ14
    گل سرخ15
    گل سرخ16
    گل سرخ17
    گل سرخ18
    گل سخ 19
    گل سرخ 20
    گل سرخ 21
    گل سرخ 22
    گل سرخ23
    گل سرخ24
    گل سرخ 25
    خرداد 89
    تیر 89
    شهریور 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    دی 90
    آبان 90
    اسفند 90
    دی 91
    اشتراک
     

    وب سایت ختم قرآن مجید